اشعار سیدمحمد بابامیری

  • متولد:

این زمستان نیز سر می آید و... / سیدمحمد بابامیری

این زمستان نیز سر می آید و...
باز فصلی خوبتر می آیدو...

صد شکوفه با نماهنگ نسیم
از دل هر شاخه درمی آیدو...

آسمان یکباره ابری می شود
باز باران بی خبر می آیدو...

زیر باران شعرهای عاشقی
خوبتر از آب درمی آیدو...

نم نمک روح مرا تر می کند
لحظه لحظه بیشتر می آیدو...

کارهایی اینچنین زیبا فقط
از خدای عشق برمی آیدو...

باید از او دم زنم تا زنده ام
ناگهان وقت سفر می آیدو...
2924 0 4.33

بي‌شك تمام اين وقايع ريشه دارد... / سیدمحمد بابامیری

 

سر مي‌كشد از حنجري آتش­ گرفته

غم­ ناله‌هاي خواهري آتش­ گرفته

اين­جا كبوتربچه‌ها را يك كبوتر

پيچيده در بال و پري آتش­ گرفته

فرياد عصمت شعله مي‌گيرد دمادم

از تارو پود معجري آتش‌گرفته

بشتاب زينب! در ميان شعله‌ها باز

دامان طفل ديگري آتش گرفته

آن­ سوي فرياد عطش صد حنجره درد

در لاي‌لاي مادري آتش گرفته

از داغ اين آلاله‌هاي غرقه در خون

هر گوشه چشمان تري آتش گرفته

قرآن تلاوت مي‌كند فرزند قرآن

از روي نيزه با سري آتش‌گرفته

پيش نگاه خسته­ ی پروانه، شمعي

افتاده بر خاكستري آتش‌گرفته

بي‌شك تمام اين وقايع ريشه دارد

دراتفاقات دري آتش‌گرفته

3239 1 3.75

ناگهان وقت سفر می آید و... / سیدمحمد بابامیری

این زمستان نیز سر می آید و...
باز فصلی خوبتر می آید و...

صد شکوفه با نماهنگ نسیم
از دل هر شاخه درمی آید و...

آسمان یکباره ابری می شود
باز باران بی خبر می آید و...

زیر باران، شعرهای عاشقی
خوبتر از آب درمی آید و...

نم نمک روح مرا تر می کند
لحظه لحظه بیشتر می آید و...

کارهایی اینچنین زیبا فقط
از خدای عشق برمی آید و...

باید از او دم زنم تا زنده ام
ناگهان وقت سفر می آید و...
2985 0 3.5

گل سپید همیشه بهار! می آیی ... / سیدمحمد بابامیری

گل سپید همیشه بهار! می آیی
برای رونق این لاله زار می آیی

هنوز نبض دلم این سؤال را دارد
که با شروع کدامین بهار می آیی؟

به پاس این همه آلاله هم شده بی شک
به شهر مردم چشم انتظار می آیی

سپیده سر زده ای آفتاب من پس کی
به چشم روشنی این دیار می آیی؟

اگر چه سخت ز تو دور مانده ایم اما
دلم خوش است که با ما کنار می آیی

و در سپیده ی یک جمعه سراسر نور
به اذن حضرت پروردگار می آیی

شکوه رزم علی را ندیده ام اما
شنیده ام که تو با ذوالفقار می آیی ...
3713 1 4