این زمستان نیز سر می آید و...
باز فصلی خوبتر می آیدو...
صد شکوفه با نماهنگ نسیم
از دل هر شاخه درمی آیدو...
آسمان یکباره ابری می شود
باز باران بی خبر می آیدو...
زیر باران شعرهای عاشقی
خوبتر از آب درمی آیدو...
نم نمک روح مرا تر می کند
لحظه لحظه بیشتر می آیدو...
کارهایی اینچنین زیبا فقط
از خدای عشق برمی آیدو...
باید از او دم زنم تا زنده ام
ناگهان وقت سفر می آیدو...
سر ميكشد از حنجري آتش گرفته
غم نالههاي خواهري آتش گرفته
اينجا كبوتربچهها را يك كبوتر
پيچيده در بال و پري آتش گرفته
فرياد عصمت شعله ميگيرد دمادم
از تارو پود معجري آتشگرفته
بشتاب زينب! در ميان شعلهها باز
دامان طفل ديگري آتش گرفته
آن سوي فرياد عطش صد حنجره درد
در لايلاي مادري آتش گرفته
از داغ اين آلالههاي غرقه در خون
هر گوشه چشمان تري آتش گرفته
قرآن تلاوت ميكند فرزند قرآن
از روي نيزه با سري آتشگرفته
پيش نگاه خسته ی پروانه، شمعي
افتاده بر خاكستري آتشگرفته
□
بيشك تمام اين وقايع ريشه دارد
دراتفاقات دري آتشگرفته
این زمستان نیز سر می آید و...
باز فصلی خوبتر می آید و...
صد شکوفه با نماهنگ نسیم
از دل هر شاخه درمی آید و...
آسمان یکباره ابری می شود
باز باران بی خبر می آید و...
زیر باران، شعرهای عاشقی
خوبتر از آب درمی آید و...
نم نمک روح مرا تر می کند
لحظه لحظه بیشتر می آید و...
کارهایی اینچنین زیبا فقط
از خدای عشق برمی آید و...
باید از او دم زنم تا زنده ام
ناگهان وقت سفر می آید و...